برای دیدن کلیپ بر روی ادامه مطلب کلیک کنید...
سخن هفته:سکوت بلندترین فریاد من است...
|
امشب دوباره آسمان دل من ابری است.نمیدانم که به ارتکاب کدامین گناه
باید اینگونه مجازات شوم.لبهای خشکیده من چندیست که در حسرت
خندیدن شب را صبح می کنند .
دیگر خسته شده ام از این زندگی تکراری از این روزگار یکنواخت.هر شب به
امید اینکه فردا را قدری متفاوت تر از قبل آغاز کنم به خواب می روم.
ولی افسوس!
افسوس که فردا نیز می آید و می رود.روزها از پس هم عبور می کنند وبرای
پیوستن به شب از هم پیشی می گیرند.
در حالی که هنوز در حسرت کودکی به سر می بری نوجوانی از راه می رسد
وتا چشم بر هم زنی جوانی.جوانی هم در گذر تاریخ جای خود را به پیری
می دهد و آنجاست که دیگر راه گریزی به گذشته وجود ندارد.
لحظه ای که رفت برای همیشه می رود و هیچگاه نمی توانی دقائق از دست
رفته زندگی ات را باز پس گیری.
وقتی قدم به این دنیای فانی گذاشتی تو تنها کسی بودی که گریه می کردی
و بقیه می خندیدند.سعی کن جوری زندگی کنی که وقتی رفتی تنها تو
بخندی و بقیه گریه کنند.
سخن هفته:دنیا دو روز است.یک روز عاشق می شوی و روز دیگر در غم
عشق از دست رفته ات از این دنیا خواهی رفت...
به روی کاغذ آوردمت با رنگی از مداد رنگی های زندگیم در ??/?/??
|
سلام کسی که تو دلم درخشید
من دیگه دوستت ندارم ببخشید
من واسه اون کسی که دوست ندارم
نمی تونم شاخه ی گل بیارم
بین تو و اون روزا کلی فرقه
تو آسمونت پر رعد و برقه
نه مهربونی نه واسم میخندی
هر دری و من میزنم میبندی
کو اون همه شعرای عاشقونه
کی بود بهم میگفت سلام بهونه
از چشم من افتادی نازنینم
دوست ندارم دیگه تو رو ببینم
اگه دلت همین حالا بشکنه
بهتر از آوارگی های منه
من کسی رو میخوام که عاشق باشه
اول و آخرش شقایق باشه
من کسی رو می خوام که نیست مثل تو
پشیمونم دوستت ندارم برو
پشیمونی گر چه نداره سودی
خوب شد که فهمیدم بدی به زودی
|
دیدی عشقی
نبود در تار و پودش دیدی گفت عاشقه عاشق
@@@@@@@@ نبودش @ @@@@@@@@@@
امشب همه جا حرف از آسمون و مهتابه ، تموم خونه دیدار این خونه
فقط خوابه ، تو که رفتی هوای خونه تب داره ، داره از درو دیوارش غم
عشق تو می باره ، دارم می میرم از بس غصه خوردم ، بیا بر گرد تا ازعشقت
نمردم، همون که فکر نمی کردی نمونده پیشت، دیدی رفت ودل ما رو سوزوندش
حیات خونه دل می گه درخت ها همه خاموشن، به جای کفتر و گنجشک کلاغای
سیاه پوشن ، چراغ خونه خوابیده توی دنیای خاموشی ، دیگه ساعت رو
طاقچه شده کارش فراموشی ، شده کارش فراموشی ، دیگه بارون نمی
باره اگر چه ابر سیاه ، تو که نیستی توی این خونه ، دیگه آشفته
بازاریست ، تموم گل ها خشکیدن مثل خار بیابون ها ، دیگه از
رنگ و رو رفته ، کوچه و خیابون ها ،،، من گفتم و یارم گفت
گفتیم و سفر کردیم،از دشت شقایق ها،با عشق گذرکردیم
گفتم اگه من مردم ، چقدر به من وفاداری، عشقو
به فراموشی ،چند روزه تو می سپاری
گفتم که تو می دونی،سرخاک
تو می میرم ، ولی
تا لحظه مردن
نمی گیرم
دل از
تو
|
من عشق را در تو
تو را در دل
دل را در موقع تپیدن
وتپیدن را به خاطر تو دوست دارم
من غم را در سکوت
سکوت را در شب
شب را در بستر
وبستر را برای اندیشیدن به خاطر تو دوست دارم
من بهار را به خاطر شکوفه هایش
زندگی را به خاطر زیبایی اش و زیباییش را به خاطر تو دوست دارم
من دنیا را به خاطر خدایش
خدایی که تو را خلق کرد دوست دارم
|
|